سفید

دردلهای یک دختر

سفید

دردلهای یک دختر

نامرد

نامرد! 

تو نامردی را در حق من تمام کردی 

با همانی که در کافی شاپی که من بهت شناساندم 

من همیشه باهات آنجا بودم 

و تما خاطراتمان را انجا داریم 

روز ولنتاین قرار گذاشتی 

و صاف جلوی چشمان من باهاش گفتی خندیدی.. 

 

یکساعت در آن سرما 

تو میدون هفت حوض مثل ابر بهار اشک ریختم و ضجه زدم 

همه دورم جمع شدند 

الی تو

لعنتی

دلم برایت لک زده لعنتی 

هنوز هم با یادت اشک به دیده می اورم 

کاش وسعت عشقم را فهمیده بودی 

انوقت انقدر درش گم میشدی 

که هیچوقت راه فرار نمیافتی 

 

باور ندارم بدون توام 

ازت خبر ندارم 

 

لعنتی 

من باید الان سر خانه زندگیم باشم 

خانه زندگیم با تو 

بخشش من،گناه تو

میگویند 

وقتی نمیتوانی کسی را ببخشی 

مشکل از بزرگی گناه مقابل نیست 

مشکل از کوچکی قلب تو در بخشش است 

به گوینده بگویید بیاید 

بگویید بیاید زندگی مرا ببیند 

بیاید ببیند 

بزرگی گناه تو آنقدر وسعت دارد 

که تمام  سرزمین بخشش مرا در برگرفته! 

 

آنوقت توقع کند

خاطره

نمیدانم چرا 

برای همه یک خاطره خوبم 

ولی همه برای من 

یک خاطره بد!

یه جمله قدیمی

دوستت دارم