سفید

دردلهای یک دختر

سفید

دردلهای یک دختر

شهر دلم

شهری را به خاک و خون کشیدی
تصرفش کردی
آخرم ویرانه اش را باقی گذاشتی
حالا شهر دلم پادشاهش را طلب میکند
بیخبر از آنکه پادشاهش رفته و او را جزو ممالکش به یاد ندارد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد