نامرد!
تو نامردی را در حق من تمام کردی
با همانی که در کافی شاپی که من بهت شناساندم
من همیشه باهات آنجا بودم
و تما خاطراتمان را انجا داریم
روز ولنتاین قرار گذاشتی
و صاف جلوی چشمان من باهاش گفتی خندیدی..
یکساعت در آن سرما
تو میدون هفت حوض مثل ابر بهار اشک ریختم و ضجه زدم
همه دورم جمع شدند
الی تو