سفید

دردلهای یک دختر

سفید

دردلهای یک دختر

بخشش من،گناه تو

میگویند 

وقتی نمیتوانی کسی را ببخشی 

مشکل از بزرگی گناه مقابل نیست 

مشکل از کوچکی قلب تو در بخشش است 

به گوینده بگویید بیاید 

بگویید بیاید زندگی مرا ببیند 

بیاید ببیند 

بزرگی گناه تو آنقدر وسعت دارد 

که تمام  سرزمین بخشش مرا در برگرفته! 

 

آنوقت توقع کند

خاطره

نمیدانم چرا 

برای همه یک خاطره خوبم 

ولی همه برای من 

یک خاطره بد!

یه جمله قدیمی

دوستت دارم

ته دل

گاهی وقت ها 

زبانت چیزی میگوید 

و ته دلت چیز دیگر!

لاغری من چه اهمیتی دارد

بغضم خیلی سنگین است 

آنقدر که میتواند دنیایی را فراگیرد 

 

نگران لاغری من هستی؟ 

من لاغر شدم که شدم 

تو خوبی؟ 

روزگارت موافق است؟ 

زندگیت راحت است؟ 

به خواسته ات رسیدی؟ 

خوشبختی؟ 

حس فداکاریت ارضایت کرده؟ 

راضی هستی؟ 

شادی؟ 

 . 

..

دوست ش داری؟!! 

  

همین بس! 

 

من لاغر شدم که شدم  

من اشک ریختم که ریختم 

من شاد نیستم که نیستم 

من خوشبخت نیستم که نیستم 

من راضی نیستم که نیستم 

من داغون هستم که هستم 

اصلا من مردم که مردم 

تو باش 

تو زندگی کن 

همین بس است!